معنی پویایی و تحرک

حل جدول

فرهنگ عمید

پویایی

حالت و چگونگی پویا، پویا بودن، پویندگی: چند پویی به گرد عالم چند / چند کوبی طریق پویایی (عمعق: ۲۰۱)،


تحرک

حرکت کردن، جنبیدن، جنبش داشتن،

فارسی به عربی

تحرک

تحرک، قابلیه الحرکه


پویایی

قابلیه الحرکه

مترادف و متضاد زبان فارسی

تحرک

تکان، جنب‌وجوش، جنبش، حرکت، پویایی، جنبیدن، به حرکت‌آمدن، دنیامیسم، به‌حرکت درآوردن،
(متضاد) آرامش، تحجر، سکون

عربی به فارسی

تحرک

حرکت , جنبش , نقل وانقال نیرو بوسیله حرکت , تحرک , نقل وانتقال , مسافرت , حرکت دادن , حرکت کردن , نقل مکان

فرهنگ فارسی هوشیار

تحرک

جنبیدن، حرکت کردن جنباکی ‎ (مصدر) جنبیدن، (اسم) جنبش. -3 انفعال. جمع: تحرکات. یا تحرک و سکون. جنبش و آرامش.


پویایی

پویندگی

لغت نامه دهخدا

تحرک

تحرک. [ت َ ح َرْ رُ] (ع مص) جنبیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنبیدن و حرکت کردن. (فرهنگ نظام).ضد سکون. (اقرب الموارد) (قطر المحیط):
گام بگام او چه تحرک نمود
میل بمیلش به تبرک ربود.
نظامی.
|| تحرک شظاه؛ از عیبهایی است که برای اسب پدید می آید و شظاه، استخوانی است چسبیده به ذراع. و این عیب بر اسب دشوارتر از عیب انتشار (باد گرفتن پی ستور) است. (از صبح الاعشی ج 2 ص 27).


تحرک کردن

تحرک کردن. [ت َ ح َرْ رُ ک َ دَ] (مص مرکب) جنبیدن. حرکت کردن. از جایی به جایی دیگر شدن:
سرو اگر نیز تحرک کند از جای به جای
نتوان گفت که نیکوتر از این میگذرد.
سعدی.

کلمات بیگانه به فارسی

تحرک

جنبش

فرهنگ معین

تحرک

(مص ل.) جنبیدن، (اِمص.) جنبش،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تحرک

جنبش

معادل ابجد

پویایی و تحرک

673

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری